خبرگزاری مهر، گروه بینالملل: «جوبایدن» رئیسجمهور آمریکا بالاخره پس از چندین بار تعویق به منطقه به فلسطین اشغالی، «بیتلحم» و نهایتاً عربستان سفر کرد. این سفر از آنجا مهم بود که پیش از آغاز سفر، جنجالهای رسانهای زیادی به راه افتاده با این مضمون که بایدن در صدد ائتلافسازی یا تشکیل همان «ناتوی خاورمیانه» علیه ایران است. همچنین برخی این احتمال را میدادند که با سفر خاورمیانهای بایدن، عادیسازی روابط رژیم صهیونیستی با عربستان رسمی یا علنی شود؛ موضوعی که در نهایت میتوانست کمک شایانی از طرف جوبایدن و آمریکا به اسرائیل باشد.
در نهایت اما شاهد اعتراف رسانههای آمریکایی مبنی بر بازگشت بایدن از سفر خاورمیانهای با دستان خالی بودیم. این مسئله باعث شد که بسیاری از رسانهها در داخل خود آمریکا انتقادهایی به جو بایدن داشته باشند و حتی زمانی که از وزیر خارجه عربستان پرسیدند که «شما چه چیزی به بایدن دادید؟»، او با حالت تمسخر، عکس یادگاری بایدن با بن سلمان را یک دستاورد برای رئیس جمهور آمریکا دانست.
اهمیت این مسئله باعث شد که خبرگزاری مهر در پروندهای تحت عنوان «گامهای لرزان جو» ۲۱ مطلب منتشر کند؛ مطالبی که در آن ابعاد مختلف این سفر مورد واکاوی قرار گرفتهاست. همچنین در این راستا، نشستی با حضور دکتر «ابوالفضل بازرگان» پژوهشگر امنیت بینالملل، «علیرضا مجیدی» کارشناس مسائل جهان عرب و «محمد یزدان پناه» کارشناس مسائل اسرائیل برگزار شد تا لایههای پیدا و پنهان این سفر مورد بررسی قرار گیرد. در ادامه بخش نخست این نشست آمدهاست؛
* هرکدام از رؤسای جمهور آمریکا معمولاً چه در حوزه منطقهای و چه در سطح کلان، دکترینهای مختص به خود را داشتهاند. «باراک اوباما» دکترین خاص خود را داشت و در دوره «دونالد ترامپ» در واقع دکترین خاورمیانهای وی با سفر سال ۲۰۱۷ به عربستان اعلام شد و بعد از آن ما شاهد بودیم که خاورمیانه پس از این سفر تغییرات چشمگیری به خود دید. آیا بایدن نیز همانند پیشینیان خود دارای دکترینی مشخص و مختص به خود در خاورمیانه است یا ما با یک رئیس جمهور سردرگم، مواجه هستیم؟
بازرگان: مسئله این است که سیاست خارجی کلی دولتها در حوزههای مختلف همواره ثابت و مشخص است و این گونه نیست که از فردی به فرد دیگر خیلی متفاوت باشد. در تاکتیکها و گفتمانها این اتفاق میافتد اما در استراتژی کلان خیر. ایالات متحده طبیعتاً به عنوان یک ابرقدرت در این حوزه نه تنها مستثنی نیست بلکه در سیاست خارجی اش استراتژیهای کلان دارد و استراتژی کلان ایالات متحده در منطقه غرب آسیا چند سالی است بر خروج تدریجی نیروهایش از منطقه و مهار چین تمرکز دارد و در این چند ماه اخیر مبحث بحران اوکراین هم به استراتژیهای سیاست خارجی آمریکا اضافه شدهاست.
آقای بایدن گفته میشود که دکترین خاصی نسبت به منطقه ندارد یا سردرگم هست یا لزوماً نمیداند که چکار میکند. این موضوع در رابطه با ترامپ هم گفته میشد. واقعیت این است که مبحث گذار در نظم بین المللی، کار را برای کنترل منطقه دشوار میکند و حالا هم مهار ایران به قول خودشان برای ایالات متحده آمریکا مثل قبل دیگر آسان نیست و شاید این سردرگمی به خاطر عناصر متفاوت و جدیدی است که به نظام بین الملل اضافه شده که به نظر میرسد ایالات متحده را سردرگم کرده است.
دکترین بایدن در منطقه غرب آسیا و تمرکز آن بر سفر به منطقه به ویژه به عربستان سعودی در راستای «سیاست موازنه سازی از راه دور» قابل ارزیابی است. ایالت متحده دستکم در ۲۰ سال گذشته بعد از ۱۱ سپتامبر با حضور مستقیم در منطقه سعی میکرد که نظمسازی مطلوب خودش را پیاده کند. در جریان اشغال افغانستان، جنگ اعراب و طی جنگ لیبی و نیز حضور مستقیمی که در خلیج فارس داشت، این موضوع آشکار شد. اینک وقت آن رسیده است که تمرکز خود را بر مهار چین یا روسیه بگذارد. آمریکا در بسیاری از نقاط جهان در جریان جنگهای نیابتی همانند سوریه حتی شکست خوردهاست و این مسئله باعث میشود که بخواهد از منطقه خارج شود. در عین حال اما وقتی از منطقه میخواهد خارج شود، نظم سازی مطلوب خود را که رها نخواهد کرد. بالاخره در این منطقه منافعی داشته و لابی اسرائیل کماکان در کاخ سفید نفوذ دارد. بنابراین برای اعمال نظم سازی مطلوب خود در منطقه، باید موازنه سازی از راه دور انجام دهد؛ موازنه سازی از راه دور سیاستی است که ۵۰ سال پیش هم ایالات متحده در قالب سیاست «دو ستونی» با رژیم پهلوی و عربستان بکار بست.
امروز مهمترین متحد ایالات متحده در آمریکا، رژیم صهیونیستی است اما مسئله این است که رژیم صهیونیستی مثل ایران زمان پهلوی نیست که به تنهایی از عهده این وظیفه برآید. در آن زمان میگفتند ایران ژاندارم منطقه است اما الان اسرائیل نمیتواند ژاندارم منطقه باشد چرا که به لحاظ ژئوپلتیکی، ساختار دولت و ادلههای دیگر، اصلاً توانایی آن را ندارد. برای اینکه بتواند این وظیفه را به اسرائیل واگذار کند، باید بتواند که اسرائیل به کشورهای دیگر در منطقه نزدیک کند و اصطلاحاً بتواند یک اتحاد و ائتلافی به این طریق به وجود بیاورد. در نتیجه مطلوب است که اعراب را به اسرائیل نزدیک کند. میبینیم که این سیاست از زمان ترامپ هم پیگیری میشدیعنی لزوماً ارتباطی به بایدن ندارد.
* بایدن برخلاف تمام شعارهای انتخاباتی پیرامون موضوع حقوق بشر در مورد عربستان و محاکمه یا تحت فشار قرار دادن «محمد بن سلمان» به خاطر قتل «جمال خاشقجی» به عربستان سفر کرد و این مسئله هزینههایی برای بایدن قطعاً به همراه دارد و بر آرای دموکراتها نیز تأثیرگذار خواهد بود. با توجه به این ریسکی که بایدن انجام داد آیا توانست در سفر به عربستان به اهداف خودش برسد؟ آیا عربستان در گذار از بحران انرژی به بایدن کمک خواهد کرد؟ اصلاً کشورهای عربی بایدن را تحویل گرفتند یا نه؟
مجیدی: همان طور که شما نیز اشاره کردید، بله تحویل نگرفتند و علل آن یک بحث مبسوطی است اگر بخواهم خیلی تیتروار بگویم، اولین نکته این است که نسل دوم حکام شیخ نشینهای عربی جنوب خلیج فارس برخلاف نسل اول شأن که دوره اشغال کویت را دیده بودند و درگیر آن بودند، نسلی است که یک سری تفاوتها دارد. در اینجا به یکی از تفاوتهای بارز آن اشاره میکنم و تعبیری است که من به فارسی آن را «موازنه راهبردی مثبت» مینامم. این تعبیر یک استراتژیست بزرگ امارات دارد است. ترجمه کلمه به کلمه این واژه معنای «راهبرد گام به گام با طرفین» دارد که در ادبیات ما از آن با عنوان «موازنه راهبردی مثبت» نام برده میشود. به این معنی که اگر آمریکا ابرقدرت است، باید یک ابرقدرت دیگری هم همپای آمریکا وجود داشتهباشد تا با اتحاد با آن، بتوان رقابتی بین دو بازیگر ایجادکرد. در سطح بعدی اگر ابرقدرت جهانی وجود نداشته باشد باید سراغ قدرتهای مطرح مثل اتحادیه اروپا رفت تا با برقراری ارتباط با آن،، یک موازنهای بین آنها ایجاد شود.
ترجمان امروزی آن میشود باید بین روابطشان با آمریکا و چین موازنه برقرار کنند. با اتحادیه اروپا و روسیه باید موازنه ایجاد کنند. پیشگام آن هم خود امارات است چون ایده اش در این کشور شکل گرفت اما آقای بن سلمان هم در عربستان از وقتی قدرت را به دست گرفته، همین مسیر را پیش میرود. یک سری نشانهها هم دارد مثلاً از حدود سال ۲۰۱۹، عربستان به بزرگترین شریک نفتی چین تبدیل شد. چین به عنوان یک کشور وارد کننده نفت، بیشترین نفت خود را از کشورهای مختلف وارد میکند که عربستان در صدر این کشورها قرار دارد. اینک رویدادی در این سطح راهبردی، اهمیت قابل توجهی دارد. عربستان در اوپک نفوذ بسیار بالایی داشت ولی آمد به سمت اوپک پلاس و شراکت دادن روسیه در حدی که عملاً اوپک به حاشیه برود در مقایسه با اوپک پلاس. پس از جنگ اوکراین، روسیه نیز با تخفیفات ویژه خود، به عنوان رقیبی برای عربستان در بازارچین تبدیل شدهاست.
مسئله تخفیفات روسیه یک موضوع بسیار مهم است و عربستان این را در روابطش با روسیه اعمال میکند. نمیخواهد خیلی بیش از حد روسیه را خشمگین کند. در همین قضیه، امارات پیشگام بود همانند آن سفری که آقای «منصور بن زائد» در همان ابتدای جنگ اوکراین به مسکو داشت و کاروانی که گفته میشود شامل ۱۰۰ نفر از فعالان اقتصادی روسی بود را به دوبی آورد. عربستان هم دارد این مسیر را طی میکند از جمله نشانههای آن هم میبینیم در آستانه سفر بایدن پالسی که حالا از سمت شرق گرفتند امکان عضویت در بریکس بود و این خیلی رفتارشان را نسبت به بایدن متعادل میکرد که راحت به بایدن امتیاز ندهد. این یک بحث است.
مبحث دوم، این است که شیوخ حاشیه خلیج فارس به بایدن بدبین هستند. این هم چند علت دارد که قابل بحث است و هر کدام از اینها شرح آن قطعاً نیازمندیک جلسه مجزا است: اولاً حساسیتهایی که بایدن نسبت به حقوق بشر دارد چه قضیه خاشقچی چه آن موضع گیری که راجع به «عبدالفتاح السیسی» رئیس جمهوری مصر داشت. این حساسیت حقوق بشری یکی از مسئلهها است. دوماً بایدن خود در فضای سیاست داخلی آمریکا جای پایش لغزنده است. حداقل برداشت خلیج فارسیها این طوری است که جای پای بایدن خیلی محکم نیست. یعنی شما بین کارشناسان آمریکا در حوزه خلیج فارس بروید میبینید که کسی به بایدن خوشبین نیست. حتی آقای «عبدالله الشایجی» استاد علوم سیاسی دانشگاه کویت که در جریان انتخابات به بایدن خوشبین بود، ایشان هم الان اذعان دارد که جای پای بایدن لغزنده است. حالا باید کارشناسان آمریکا بگویند واقعاً این موضوع درست است یا نه؟
مسئله مشترک بین بایدن، ترامپ و اوباما، کاهش اهتمام به حوزه خاورمیانه است و در این فضا کشورهای خلیج فارس مدعی هستند که ما سه دهه میزبان شما بودیم، شما میخواهید از شمار نظامیان خود در حوزه خلیج فارس کاسته و آنان را به اردن منتقل کنید. یکی از تصمیماتی که دولت فعلی ایالات متحده داشت و خیلی انتقادات را در ریاض و ابوظبی برانگیخت این بود که قصد داشت هشت سامانه موشکی خود را از خلیج فارس جمع آوری و در عوض در اردن دو تا سامانه مستقر کند که این مشخصاً خشم ریاض و ابوظبی را برانگیخت. مجموع اینها باعث میشود اینها نسبت به بایدن بدبین باشند و به راحتی امتیاز ندهند.
در مجموع من فکر میکنم کشورهای عربی از بایدن یا امتیازات خیلی خاص طلب کردند یا اگر دیدند آن امتیازات محقق نشده یک سفر تشریفاتی بدون اعطای امتیاز متقابل بوده و عملاً این اتفاقی بود که رخ داد.
* با این توضیحاتی که ارائه کردید، آیا معتقدید که بایدن پس از سفر به عربستان با دستان خالی به آمریکا بازگشت؟
مجیدی: بله. امکان اینکه یک امتیازات ویژه طلب کرده باشند، وجود دارد. یک سری معادلات داخلی در ریاض مطرح است که مثلاً آقای «احمد بن عبدالعزیز» محدودیتهایی برایش درست بشود و آقای بایدن موافقت نکرده است. این گونه موضوعات در سطح گمانه زنی مطرح است اما محرز است که پیشتر رؤسای جمهور ایالات متحده همواره از سفر به ریاض با دستان پر باز میگشتند و اینک دستاورد بایدن یک عکس یادگاری با بن سلمان است.
* رژیم صهیونیستی تبلیغات رسانهای چشمگیری قبل از سفر داشتند مبنی بر اینکه بایدن به دعوت «نفتالی بنت» عازم اسرائیل خواهد شد. در این سفر رسانههای اسرائیلی این گونه وانمود میکردند که قرار است کمکهای مالی برای سامانه لیزری پرتو آهنین از طرف بایدن به اسرائیل اهدا شود و از آن طرف هم بحث ناتو خاورمیانهای علیه ایران به راه بیفتد. اما ما میبینیم که خبری در این مورد منتشر نشدهاست. آیا اسرائیلیها توانستند در جریان این سفر به اهداف خود دست یابند؟ اگر شکست خوردند، چه دلایلی به این ناکامی منجر شد؟
یزدان پناه: سامانه «پدافند لیزری» که اینک بنام «پرتو آهنین»، اسرائیلیها آن را به بهره برداری رساندند، البته هنوز به فاز عملیاتی نرسیده اما در فرودگاه در حضور بایدن همان ابتدای امر میخواستند از آن رونمایی کنند. این کار را انجام دادند اما به نظر نتوانستند آن حمایت مالی که مد نظرشان بود را برای پیشرفت این سامانه پدافند هوایی و اینکه بخواهد به فاز عملیاتی تبدیل بشود و جای گنبد آهنین را بگیرد، کسب کنند. تقریباً دو ماه پیش بود که بنت درباره سامانه پرتو آهنین بنت صحت کرد. در واقع از قابلیتهای آن گفت و یک هزینهای را برای رهگیری موشکها مطرح کرد که قابل توجه بود و میتواند این مسئله یک مقدار برای گروههای مقاومت خطرناک باشد.
هزینه هر رهگیری ۲ دلار است در صورتی که گنبد آهنین بین ۱۰۰ هزار تا ۱۵۰ هزار دلار هر رهگیری هزینه بردار است. این میتواند با توجه با آن تعداد موشکی و تعداد راکتی که از سمت غزه به جنوب فلسطین اشغالی شلیک میشد، بیشتر برای تحمیل هزینههای مالی باشد. ضمن اینکه میخواستند اهدافی را هم مورد هدف قرار بدهند. بیشتر تأمین هزینه نظامی بود چون به این آگاه بودند که هر راکت ۱۰۰ دلاری که شلیک میشود به سمت جنوب اسرائیل در مقابل ۱۰۰ هزار تا ۱۵۰ هزار دلار هزینه دارد.
اسرائیلیها به دنبال این بودند که بتوانند این حمایت مالی را در بیانیه اورشلیم که در کنفرانس مشترک بایدن و لاپید مطرح شده بود، به دست آورند. در آن بیانیه مطرح شده که ۳۸ میلیارد دلار این رژیم میخواهد دریافت کند. علاوه بر اینکه بندهای دیگری داشت. بندهایی از جمله حفاظت از امنیت اسرائیل و مقابله با ایران. آنها میخواستند کمکهای مالی را دریافت کنند. اما مطلبی در رسانهها مبنی بر نتیجهبخش بودن این اقدامات مشاهده نکردیم.
در مورد ائتلاف احتمالی ضدایرانی نیز ما شاهد بودیم که بسیاری از کشورها به سمت آن نرفتند. قبل از سفر بایدن به اسرائیل، شبکه ۱۲ اسرائیل گزارشی را پخش کرد با این محتوا که همزمان با سفر بایدن یک ائتلافی میخواهد شکل بگیرد که حتی کشورهایی مثل عراق و قطرهم در آن ائتلاف قرار است همکاری نظامی با هم داشته باشند اما دیدیم که هیچ اتفاقی نیفتاد، امارات کنار کشید و قطر، عمان و عراق هم با توجه به اینکه نگاه مثبتی به ایران دارند خیلی از این مسئله استقبال نکردند.
* شما به سفر ترامپ در سال ۲۰۱۷ به منطقه اشاره کردید که تقریباً منطقه را دچار تغییرات اساسی کرد. حداقل نتیجه سفر این بود که عربستان روابط خود را با قطر قطع کرد و به نوعی قطر را محاصره کرد و اتفاقات دیگری مانند بحث ترور سردار سلیمانی را داشتیم و مسائلی در عراق و سوریه اتفاق افتاد. بسیاری سفر بایدن را با سفر ترامپ مقایسه میکنند با آن استقبالی که محمد بن سلمان از ترامپ داشت. یه نظر میرسد که کشورهای خلیج فارس با دموکراتها و بایدن میانه خوبی ندارند و اساساً دنبال ترامپ دیگری هستند.
سوال این است آیا ما شاهد خاورمیانه جدیدی بعد از سفر بایدن خواهیم بود؟ چون شما اشاره کردید اصولاً سیاستهای کلی آمریکا به نوعی طراحی شدهاند که رؤسای جمهوری خیلی نمیتوانند این سیاستها را تغییر بدهند. ما اما در عمل میبینیم که همانند رفتار ترامپ، تاکتیکهایی که رؤسای جمهوری آمریکا برای اجرای سیاستهای کلی در پیش میگیرند، باعث میشود ما تغییرات خیلی اساسی از سوی آنان شاهد باشیم. آیا در دوره بایدن و پس از سفر اخیر وی به منطقه ما شاهد خاورمیانه جدیدی خواهیم بود؟
بازرگان: کاملاً حق با شما است. تفاوتهای اساسی دیده میشود اما این تفاوتها در کنار تغییرات عمدهای که در نظام بین الملل اتفاق افتاده و تغییرات چشمگیری که در خود منطقه رخ داده است، قطعاً تاکتیک بایدن با ترامپ فرق میکند اما اگر ترامپ هم ادامه این دولت را یعنی دولت دوم ترامپ بر سر کار میآمد، باز آن هم به دنبال خروج نیروهایش از منطقه بود؛ باز آن هم به دنبال مهار چین بود؛ باز آن هم اگر بحران اوکراین اتفاق میافتاد، همین شرایط برایش پیش میآمد.
زمانی که ترامپ به منطقه سفر کرد، ایالات متحده ابرقدرت بلامنازع بود و آن زمان علائم افول نسبی به شکل کنونی ظهور نکرده بود. ایالات متحده کماکان حضور مستقیم در منطقه داشت و فشار روی جمهوری اسلامی ایران فشاری بسیار قوی بود. آن زمان کمپین فشار حداکثری ایالات متحده آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران تازه شروع شده بود و بسیاری انتظار داشتند که فروپاشی اقتصاد و نظام جمهوری اسلامی ایران را ببینند. در آن زمان تهدیدات نظامی علیه ایران خیلی جدی بود ولی اینک شرایط تغییر کرده از نگاه کشورهای عرب منطقه به آمریکا گرفته تا رها کردن افغانستان بعد از ۲۰ سال حضور نظامی.
زمانی که عربستان سعودی تقریباً ۸ سال در جنگ یمن در گل گیر کرده آمریکا میخواهد سامانههای پاتریوت را از منطقه و از عربستان خارج کند. انصارالله با پهپاد و بالستیک آرامکو را میزنند و ایالات متحده هیچ کاری در قبال سعودیها نمیکند. همچنین بحران اوکراین علیرغم اینکه - در مقایسه با بحران افغانستان- مستقیماً ربطی به آمریکا ندارد اما ایالات متحده به شدت از زلنسکی حمایت میکند و زلنسکی به پشتوانه حمایتهایی که بایدن از آن میکرد، برای روسیه شاخ و شانه میکشید و بحران اتفاق افتاد. جنگ اوکراین اتفاق افتاد و اوکراین بود که شکست خورد. عملاً ایالات متحده نخواست یا نتوانست کاری بکند و در کنار همه این شرایط شما نگاه کنید جمهوری اسلامی بقا پیدا کرده و نه تنها بقا پیدا کرده بلکه بر قدرت موشکی و پهپادی آن افزوده شده است. همین بحران اوکراین باعث شد که نفوذ ما در سوریه به مراتب بیشتر شود چون روسیه در حال عقب نشینی از سوریه است. این مسائل را شما از چشم کشورهای عرب منطقه نگاه کنید که چه تفاوتی با پنج سال پیش دارد. الان یک خلاء امنیتی مهم را میبینند و حس میکنند که آن اطمینانی که قبلاً به آمریکا داشتند را الان دیگر نمیتوانند داشته باشند و منطقی نیست که همچنین نگاهی داشته باشند.
همچنین جمهوری اسلامی ایران را روبروی خود میبینند که در زمان ترامپ فکر میکردند ایران به شدت مهار و یا ضعیف خواهد شد اما الان میبینند که ایران باقی مانده و کارزار فشار حداکثری شکست خورده است. ایران روابط خوبی با کشورهای دیگر برقرار میکند. این بازیگران در محاسبه خودشان نگاه میکنند و میگویند برای منافع و تأمین امنیت خودشان هم که شده در عین رقابتی که با ایران دارند، باید بتوانند با ایران کار هم بکنند و همین طور که دوستان اشاره کردند، دیدیم عمده کشورهای منطقه خواستار تنش زدایی با تهران شدند. امارات متحده عربی در اوج نزدیکی با رژیم صهیونیستی بارها اعلام کرده که خواستار تنش زدایی است؛ بارها اعلام کرده که میخواهیم سفیر به ایران بفرستیم. حتی عربستان سعودی هم زمانی که در اجلاس شورای همکاری خلیج فارس بیانیهای ضد ایرانی منتشر میشد، لحن متفاوت نسبت به سالهای گذشته داشت و اینک مذاکرات بین تهران و ریاض در بغداد تداوم دارد.
کشورهای دیگر منطقه هم مثل عمان، قطر، اردن و مصر خواستار تنش زدایی با تهران هستند. این دست بایدن را به مراتب تنگ کرد. گفتمانی که گفته میشد به دنبال ایجاد ائتلاف ضد ایرانی است، اینک تغییر یافته و وضعیت نظام بین الملل دیگر به گونهای نیست که آمریکا بخواهد و دیگر کشورها چشم بگویند. در مصاحبهای وزیر خارجه عربستان سعودی میگفت ما برای روابط مان با آمریکا خاصیت خاصی قائل نیستیم و دوست داریم روابط هم با آمریکا و هم با چین داشته باشیم. این خبر مهمی است. همچنین گفت که ما حاضر نیستیم به خاطر آمریکا روابط خودمان را با چین کاهش بدهیم. اهمیت خاصی برای روابط خود با چین قائل هستیم.
همانطور که دوستان اشاره کردند با روسیه هم همین طور. این وضعیت گذار در نظام بین المللی اصطلاحاً الگوی رفتاری شبکه ای برای دولتها ایجاد میکند تا دولتهایی که قبلاً متحد سنتی آمریکا بودند و پشتوانه امنیتی خود را از آمریکا میگرفتند، اینک که این نظم تغییر کرده، دچار خلاء امنیتی شدهاند. این خلاء امنیتی را باید چطور پر کنند؟ با ایجاد اتحادها و ائتلافهای جدید. یک جنبه این است که به اسرائیل نزدیک شوند؛ موضوعی که آمریکا روی آن بسیار سرمایه گذاری میکند. شاید اینکه قسمتی از منطقه را خالی کرد به همین قصد باشد که بگوید من دیگر امنیت شما را تأمین نمیکنم و شما بروید و امنیت تان را از اسرائیل بخرید. اما همزمان میبینید این کشورها در عین حال که به اسرائیل نزدیک میشوند، حاضر نیستند رو در روی هم قرار گیرند. نه مایل و نه قادر هستند. نمیتوانند. این وضعیت را به مراتب متفاوت کرده است. برای همین میبینید چه استقبال گرمی از ترامپ در پنج سال پیش شد و چه استقبال سردی اکنون از بایدن در عربستان سعودی میشود. مباحث حقوق بشری، بی اعتمادی به بایدن و غیره، اگر چه در این زمینه اثرگذار بودهاند اما در کنار آن، مبحث کلی گذار در بین الملل، دولتها را به این تغییر نگاه ناگزیر ساختهاست.
ادامه دارد…
نظر شما